نویسنده: مظفر شاهدی



 

جایگاه علما در تکوین، شکل گیری و پیروزی انقلاب مشروطیت ایران

با اتکای به منابع و مآخذ متقن تاریخی بر این باوریم که بسیج گسترده مردم کشور در نهضت عدالت خواهانه، ضداستبدادی و ضداستعماری مشروطیت فقط با خیزش و مدیریت علما و فقها امکان عملی پیدا کرد و حرف شنوی و اعتماد عموم ملت به علما و مجتهدان شیعه، که در تاریخ طولانی تشیع ریشه داشت، تقریباً به سرعت انقلاب مشروطیت را به پیروزی رسانید و اساساً منورالفکران و فعالان سیاسی غربگرا نفوذ قابل اعتنایی در میان توده ملت نداشتند.
در آن اوضاع و احوال بسیاری از اصلاح طلبان سخت امیدوار بودند که با رهبری و هدایت عالمان و فقیهان آگاه به زمان شیعه، به شیوه استبدادی حکومت و نیز به نفوذ و سلطه ی بیگانگان پایان دهند. در این میان دو موضوع پیشاپیش عیان و غیرقابل انکار بود: نخست آن که جز عالمان و فقیهان شیعه که نفوذ و حضوری ریشه دار، گسترده و عمیق در جامعه ایرانی مسلمان و شیعه دارند، هیچ فرد یا گروهی دیگر را یارای بسیج عمومی در راستای اهداف اصلاح طلبانه و احیاناً انقلابی نیست؛ دوم آن که عالمان و فقیهان شیعه در جایگاه پیشگامان و میراث داران اندیشه و تفکر سیاسی، مذهبی و فرهنگی در جامعه ی ایرانی و بسیاری دیگر از نقاط جهان اسلام از مجموعه تحولات، رخدادها و پدیده های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، تکنولوژیکی و نظامی آن روزگار ایران و (بالاخص) جهان غرب آگاهی های بسنده و گاه عمیقی داشتند و به تبع آن برای مشارکت و حضور فعال و تعیین کننده در تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی پیش روی جامعه ایرانی (بر مبنای فرهنگ تشیع) از آمادگی لازم برخوردار بودند. (1) و این جایگاه رفیع و دیرپای عالمان و فقیهان شیعه و نیز مذهب تشیع در جامعه ی مسلمان ایرانی حتی در نزد رهبران و تأثیرگذاران در سیاست و مدنیت غرب و اروپا امری شناخته شده بود.
بدین ترتیب مجموعه اسناد و مدارک نشان می دهند که در آستانه ی انقلاب مشروطیت عالمان و فقیهان آگاه به زمان شیعه در ایران و عراق از ضرورت یافتن و به کار بستن راهکارهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی کارآمد و مطلوب جهت رهایی و برون رفت از مشکلات عدیده ی داخلی و نیز سلطه ی روزافزون خارجی نیک آگاه بودند و چنین نبود که به یکباره، ناخواسته و بی اطلاع از آنچه در کشور می گذشت با پدیده مشروطیت روبرو شوند. (2) چنان که حتی برخی افراد و فعالان سیاسی مخالف حکومت که عمدتاً صبغه منورالفکری داشتند، اقدامات، فعالیت ها، جلسات و برنامه های خود را در راستای مبارزه با حکومت، با بعضی عالمان شیعه هماهنگ کرده و با راهنمایی و هدایت آنان اهداف و مقاصد خود را پیش می بردند. (3) و اکثری از استنادات و استدلالات آنان در ضرورت قانون خواهی، عدالت طلبی و مبارزه با ظلم و ستمکاری حکومت، روایات، احادیث و آیات قرآن کریم بود و این دیدگاه در میان بسیاری از اصلاح طلبان حتی متمایل به مدنیت جدید غرب پذیرفته شده بود که ساز و کار قانونی ایجاد نظم سیاسی جدید ضرورتاً باید از منابع اسلامی و دینی استخراج و اخذ شود. در آستانه ی مشروطیت و در اوایل سال 1323 ق این باور وجود داشته که: «اغلب آنچه دیگران دارند از قانون اسلام اتخاذ و اقتباس نموده اند (زما دزدیده و بر ما فروشند). پس باید کاری کرد که قانون اسلام در بین ما جاری گردد.» و در این راستا جز عالمان و فقیهان شیعه نمی توانند راهبری نهضت را بر عهده بگیرند. (4)

گام به گام در راه انقلاب

فساد گسترده، دیرپا و رو به تزاید اداری و مالی، خودکامگی و استبداد رأی سلاطین قاجار، ستمکاری و اجحاف حکام و کارگزاران ریز و کلان در ایالات و ولایات کشور بر مردم و فقدان یک دستگاه قضایی کارآمد که بتواند داد مظلومان و ستمدیدگان را از متجاوزان به حقوق و حریم مردم کشور بستاند، از مهمترین دلایل و مقدمات (داخلی) شکل گیری انقلاب مشروطیت ایران ذکر شده است، و البته درست هم هست: به شهادت تاریخ، روحانیت شیعه همواره پشت و پناه و ملجأ و ملاذ توده های مظلوم و ستمدیده در برابر حاکمان متجاوز بوده است. از سوی دیگر از پدیده های تأسف بار و باز هم اسارت بار دوره ی مظفرالدین شاه اخذ چندین وام سنگین توأم با پذیرفتن شرایط تحمیلی (سیاسی و اقتصادی) مضاعف از کشورهای انگلستان (و به ویژه) روسیه ی تزاری بود. این وام ها، که عمدتاً توسط میرزاعلی اصغرخان امین السلطان صدراعظم وقت مظفرالدین شاه و طی سال های 1902-1900 م / 1320-1318 ق و از دولت روسیه اخذ شده و طی مسافرت های بدون حاصل شاه به اروپا به سرعت به مصرف رسیده و با تحمیل شرایط بسیار دشوار سیاسی، تجاری و مالی برای سالیانی طولانی کشور را به بانک استقراضی روس (بزرگ ترین ابزا اعمال فشار سیاسی، اقتصادی و نظامی روسیه در ایران) مقروض ساخت، با مخالفت شدید مردم کشور، و در رأس همه عالمان دینی، قرار داشتند، روبرو شد. اخذ این وام های سنگین که نخستین عکس العمل عالمان و مردم کشور در قبال آن به عزل امین السلطان از صدارت عظمی انجامید، از دیگر دلایل و مقدمات تکوین و شکل گیری انقلاب مشروطیت ذکر شده است. اسناد و منابع موجود نشان می دهد که نقش و جایگاه عالمان شیعه در مخالفت با اخذ این قروض تحمیلی و سنگین بدون بدیل بود. (5) از عوارض و شروط اخذ وام های سنگین و تحمیلی از روسیه، عقد قرارداد جدید گمرکی میان ایران و روسیه در سال 1901 م / 1913 ق با هدایت و مدیریت مسیونوز مدیرکل بلژیکی گمرکات کل ایران بود که تراز تجاری و بازرگانی میان دو کشور را به شدت به نفع روسیه تغییر داده، زبان های مالی، اقتصادی زایدالوصفی را متوجه تجار و مجموعه اقتصاد تجاری، تولیدی و صنعتی ایران می ساخت. عقد این قرارداد مقدمه ای برای اعطای امتیاز مشابه به انگلیسی ها در سال 1903 م / 1321 ق شد. در همان حال مسیونوز و همکاران بلژیکی او در گمرکات کشور که اساساً امور مالی ایران را در راستای منافع و خواست های روس ها تنظیم می کردند، با مردم کشور رفتار بسیار خشن و زننده ای داشتند و این نیز از دیگر دلایل و مقدمات بروز نارضایتی ها و مخالفت های عمومی منجر به انقلاب مشروطیت شد. به شهادت منابع و مأخذ موجود در مخالفت و مبارزه با سوء عملکرد مأموران بلژیکی گمرکات در شئون و سطوح مختلف باز هم عالمان و مجتهدان نقش تعیین کننده ای ایفا می کردند. (6) هر چند رفتار توهین آمیز مسیونوز در پوشیدن لباس علما و عکسی که از این منظره تهیه شده بود، بر دامنه ی مخالفت ها افزود، اما از منظر عالمان و مخالفان حکومت بزرگترین خبط و در واقع خیانت او خسارات جبران ناپذیری بود که در مقام مدیر کلی گمرکات بر مجموعه ی اقتصاد کشور وارد می ساخت. (7)
مخالفت عمومی تحت رهبری عالمان با مسیونوز و نهایتاً عزل او بیش از پیش عالمان را در صف مبارزه با حکومت متحد و همداستان ساخته به مقدمه ای بر جنبش عدالت خواهی و مبارزه بنیانی تر با مجموعه حکومت تبدیل شد. در آن برهه سید محمد طباطبایی، سید عبدالله بهبهانی، شیخ فضل الله نوری مهمترین و سرشناس ترین علمای ساکن تهران بودند و امید فراوان می رفت که جنبش عدالت خواهی ایرانیان تحت رهبری و هدایت آنان به سرانجام مطلوبی برسد. (8)
در برخی از مهمترین ایالات و شهرهای کشور هم عالمان سرشناسی حضور داشتند که در آستانه حرکت های مشروطه خواهی و عدالت طلبی مردم کشور در مجموعه امور سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی اقتصادی جامعه از نقش و جایگاه تعیین کننده ای برخوردار بودند و این موضوع البته در پیشبرد اهداف جنبش بسیار سودمند می افتاد. از جمله مهمترین این عالمان شیعه باید از حاج آقا نورالله اصفهانی و برادرش محمدتقی نجفی مشهور به آقانجفی نام برد که از سال ها قبل در عرصه ی سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی اصفهان و نواحی همجوار آن سخت فعال و نام آور بودند و حضور فعال آنان، در پیروزی جنبش عدالت خواهی و ضداستعماری آغازین سال های قرن بیستم میلادی که نهایتاً به انقلاب مشروطیت انجامید، سخت مؤثر افتاد. اسناد و مدارک موجود نشان از آن دارد که عالمان صاحب نام اصفهان که پیشینه ی دیرپا و درخشانی در مبارزه و مخالفت با استبداد و خودکامگی سلاطین و حکام محلی و مبارزه فکری، سیاسی و عملی با سلطه و نفوذ بیگانگان در شئون و سطوح مختلف و دفاع از استقلال کشور داشتند، در موفقیت نهضت مشروطه خواهی مردم ایران (در چارچوب آموزه ها، شعائر و احکام تشیع) نقش تحسین برانگیزی ایفا کردند. (9)
در ایالت فارس و شیراز هم باز عالمان و فقیهان صاحب نام که در مجموعه تحولات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دینی آن مناطق نقش قابل توجهی ایفا می کردند، در مجموعه تحولات دوران نهضت عدالت خواهی و نهایتاً مشروطه طلبی مردم کشور بسیار مؤثر ظاهر شدند. از اجله ی عالمان و فقیهان فارس که در جنبش مشروطه خواهی مردم ایران (و به طور اخص ایالت فارس) بسیار تعیین کننده ظاهر شد، حاج سید عبدالحسین لاری بود که در مخالفت با ستمکاری و خودکامگی حکام و کارگزاران حکومت و نیز مبارزه با استعمار و سلطه ی بیگانگان بر کشور بسیار نام آور بود. ایشان از جمله فقیهان صاحب رأیی بود که پدیده ی مشروطیت و حکومت را در چارچوب نظریه ولایت فقیهان جامع الشرایط تبیین و تفسیر می کرد و نظیر قاطبه ی عالمان آن روزگار حمایت را خود از مشروطیت گامی در راستای تقویت و تحکیم موقعیت احکام شریعت و پیاده شدن شعائر و آموزه های مذهب تشیع تعبیر می کرد. (10) اسناد و مدارک موجود نشان می دهد که عالمان متعدد دیگری هم در شیراز و سایر شهرها و مناطق استان فارس در رأس جنبش ضداستبدادی و ضداستعماری و عدالت خواهانه مشروطیت قرار داشتند و هر چه زمان بیشتری سپری می شد انسجام میان علمای فارس با عالمان سایر نقاط کشور و بالاخص تهران و عراق بیشتر شده حاکمیت قاجار را بیش از پیش در برابر جنبش انقلابی مستأصل می ساخت. (11) در شهر تبریز و ایالت آذربایجان هم که مقر حکمرانی محمدعلی میرزا ولیعهد بود، باز هم عالمان و مجتهدان شیعه در رأس جنبش عدالتخواهانه مشروطیت قرار داشتند. میرزا صادق آقا مجتهد تبریزی در تبیین نظری مفهوم و ماهیت مشروطیت بر مبنای فقه شیعه نقش قابل توجهی ایفا کرد. علاوه بر میرزاصادق آقا، حاج میرزاحسن مجتهد، ثقه الاسلام تبریزی، حاج میرزامحسن آقا مجتهد، حاج میرزاکریم آقا امام جمعه و آقا شیخ عبدالرحیم کلیبری از اجله ی علمای مجاهد آذربایجان در جریان نهضت مشروطیت بودند.
بدین ترتیب می شود گفت در تمام شهرها و مناطق کشور عالمان و فقیهان شیعه در رأس جنبش اصلاح طلبانه عدالتخواهانه و ضداستعماری مشروطیت قرار داشتند. همچنان که محمدباقر الفت نوشته است: «در همه شهرها و قصبات و دهستان های سراسر کشور، هر جا به قیادت مجتهد یا آخوند یا امام جماعتی که داشت، نیروهای ملی بر ضد شاه و دولت برخاست.» (12) و صراف تبریزی از شاعران عصر مشروطیت هم در اشعاری به شرح زیر عالمان را آغازگر نهضت مشروطیت ایرانی معرفی کرده است:

الغرض دیدند چون روحانیان
در هلاکت مانده اند ایرانیان

از حمیت آتشی افروختند
جان و تن را زحتراقش سوختند

متحد گشتند پس گرد آمدند
جمله اندر قول خود یک دل شدند

پس برفتند حضرت عبدالعظیم
مدتی بودند در آنجا مقیم

آستانش را نمودند انجمن
گفتگو کردند ز اصلاح وطن (13)

احمد کسروی با این که نظر مثبتی درباره نهاد روحانیت ندارد، در کتابش «تاریخ هجده ساله آذربایجان» درباره پیشگامی عالمان و مجتهدان در نهضت انقلابی مشروطیت چنین نوشته است:
این نکته را نباید فراموش کرد که مشروطه را در ایران علما پدید آوردند. در آن روزها که در ایران غول استبداد درفش افراشته، کسی را یارای دم زدن نبود، تنها علما بودند که دل به حال مردم سوزانیده گاهی سخنانی می گفتند. نمی گویم دیگران چیزی نمی فهمیدند، می گویم یارای دم زدن نداشتند. شماره های حبل المتین را بخوانید. در آن زمان که توده انبوه در بستر غفلت خوابیده و هرگز کاری به نیک و بد کشور نداشتند، در اسپهان [اصفهان] علما دست به هم داده به رواج پارچه های وطنی می کوشیدند. در بسیاری از شهرها علما پیشقدم گردیده دبستان ها برپا می نمودند. سپس هم دیدیم که بنیاد مشروطه را علما گذاردند. (14)
بدین ترتیب در اکثر قریب به اتفاق شهرها و ایالات کشور عالمان و مجتهدان را در رأس نهضت مشروطیت می بینیم. همچنان که در شهر قزوین هم سیدجمال الدین قزوینی «از روحانیون بزرگ و معروف قزوین» پیشگام حرکت های مشروطه خواهی شد و جرقه آن هم به دنبال اهانت حاکم وقت قزوین به ایشان زده شد. روند حوادث و رخدادهای جریان مشروطیت نشان می دهد که در اکثریت قریب به اتفاق شهرها و ایالات کشور عالمان و مجتهدان در هماهنگی و تا حدی پیروی از علمای تهران در صف نهضت مشروطه قرار گرفتند. در کرمان و سبزوار و برخی دیگر از مناطق کشور هم وضعیت های مشابهی روی داده بود:
آقای [سید محمد] طباطبایی در روز عید فطر در بالای منبر واقعه کرمان و توهین وزیر اکرم [حاکم قزوین] بر سیدجمال الدین قزوینی و اهانت حاکم سبزوار به یکی از اهل منبر به هیجان آمدند... این بود که تهییج علما روز به روز در تزاید بود. همین قدر مردم منتظر بهانه یا اذنی از طرف علما بودند که دکاکین را ببندند. بلکه گفتگوهای جهادی هم در السنه و افواه عوام افتاده بود. (15)
در زنجان و گرگان هم برخی از شاخص ترین عالمان و مجتهدان را در صف اول نهضت مشروطه خواهی می بینیم. (16) در شهرهای بزرگ ایالت گیلان هم عالمان و مجتهدان در صف نخست مبارزه با عوامل حکومت و جریان مشروطه خواهی جای داشتند و اساساً جسارت آنان در انتقاد شدید و آشکار از حاکمیت و بسیج مردم در مناطق مختلف نقش قاطعی در پیشبرد اهداف مشروطه ایفا می کرد. (17) در ایالت خراسان و نیز شهرهایی مانند کاشان هم عالمان و فقیهان جنبش مشروطیت را رهبری می کردند. از مهمترین این عالمان در کاشان باید از آقا علی نراقی و سید احمد فخرالواعظین نام برد. حاجی میرزا فحرالدین نراقی، آقاحبیب شریف، آقامیرزا حسن نراقی و سید محمدرضا پشت مشهدی از دیگر فقیهان و عالمان مشروطه خواه کاشان بودند که در بسیج و هدایت مردم آن سامان در راستای نهضت مشروطیت نقش قابل توجهی ایفا کردند. (18)
در همان حال گروه ها و افرادی از مخالفان حکومت که مهیای شرکت در نهضت مشروطیت می شدند، تعالیم ظلم ستیز و عدالت خواهانه اسلام و تشیع را مبنای حرکت خود قرار می دادند. چنان که اعضای انجمن مخفی که از اوایل محرم 1323 تحرکات سیاسی - فکری خود را در هماهنگی و ارتباط با سیدمحمد طباطبایی و سیدعبدالله بهبهانی آغاز کرده بودند، همواره خواست خود را در قالب آموزه های اسلامی و شیعی بیان کرده و حرکت خود را با رفتار سیاسی امام حسن (ع) در آغاز دوران امامت آن حضرت قیاس می کردند. (19)
در جمادی الثانی 1321، با فشار علمای مذهبی، امین السلطان از کار برکنار و رشدالسلطان عبدالمجید میرزا عین الدوله به صدرات عظمی رسید. وی گمان می کرد با سختگیری و استبداد رأی بیشتر خواهد توانست از دامنه ی فشار و دخالت عالمان در امور سیاسی و امر و نهی آنان بر حاکمیت بکاهد. اما چنین نشد و طی سال های 1321-1322 ق عالمان و مجتهدان شیعه بیش از پیش در عرصه ی سیاسی و اجتماعی کشور فعال ظاهر شدند و به ویژه در تهران اعمال فشار بر حاکمیت تداوم پیدا کرد. چنان که در ذیقعده 1322 میرزا سیدعلی اکبر تفرشی فقیه بزرگ تهران مظفرالدین شاه را شماتت کرد که به احکام شرع رفتار نمی کند و در همان حال عین الدوله مستأصل از برخورد با علما در پی یافتن راهکارهایی برای کنار آمدن و آشتی با آنان بود. (20)
از اوایل محرم 1323 هم با زعامت آیت الله عبدالله بهبهانی و مشارکت برخی دیگر از علمای تهران اجتماعات اعتراض آمیزی نسبت به سوء عملکرد دولت و حاکمیت برپا شده و اولیای امور سخت نگران تداوم این گونه تجمعات بودند که در پس انتقاد از سوء عملکرد و رفتار توهین آمیز مسیونوز آشکارا مجموعه حاکمیت را نشانه رفته بود. عالمان و طلاب کارگردانان و هادیان این تجمعات اعتراضی بودند. (21) عاشورای آن سال به فرصت مغتنمی برای گسترش دامنه ناآرامی های سیاسی و مذهبی بر ضد حاکمیت تبدیل شد و تهدیدات نظامی و قهرآمیز عین الدوله صدر اعظم وقت هم نتوانست مانعی جدی بر سر راه تظاهرات آشکارا سیاسی - مذهبی روز عاشورا ایجاد کند. شواهد و قرائن موجود حاکی از فزونی یافتن دامنه ی رعب و وحشت شاه و صدراعظم از گسترش ناآرامی های سیاسی تحت رهبری و مدیریت عالمان و طلاب مدارس علمیه تهران و سایر شهرهای کشور بود. (22) سیدعبدالله بهبهانی در صفر 1323 طی نامه ای تحکم آمیز از مظفرالدین شاه خواست تا در اولین فرصت مسیونوز را از مدیریت گمرکات کشور عزل کند و در پی استنکاف شاه در 29 صفر همان سال به تدریج بسیاری از تجار و بازاریان دکاکین خود را در تهران بسته و در صحن حضرت عبدالعظیم (ع) در شهر ری تحصن کرده، خواستار عزل نوز شدند. (23) و به دنبال آن سه تن از مراجع و فقیهان صاحب نام جهان تشیع؛ ملامحمد کاظم آخوند خراسانی، عبدالله مازندرانی و میرزا حسین تهرانی (نجل میرزاخلیل) طی نامه ای که در 8 ربیع الاول 1323 خطاب به سیدعبدالله بهبهانی نوشتند، حمایت و پشتیبانی خود را از درخواست برکناری مسیونوز از مدیریت گمرکات کشور اعلام کردند. به تدریج علاوه بر تهران در برخی دیگر از شهرهای ایران هم مخالفت ها با مدیریت بلژیکی ها بر گمرکات کشور بالا گرفت. (24)
با گذشت زمان بر دامنه و شتاب مخالفت ها و انتقادات عالمان، طلاب و سایر مردم کشور بر مجموعه حکومت افزوده می شد. بالاخص این که مرجعیت جهان تشیع مقیم نجف هم آشکارا وارد عرصه مبارزه شده و از نهضت ضداستبدادی و بیگانه ستیز عالمان و سایر اقشار مردم کشور پشتیبانی می کرد. از جمادی الاول 1323، ارتباط و هماهنگی میان عالمان تهران با فقیهان و مجتهدان شیعه در عراق بیشتر و انسجام یافته تر شد مجتهدان و مراجع عراق در تلگرافات و مراسلات خود خطاب به علما، تجار و دیگر همراهان نهضت عدالتخواهانه مشروطیت هشدار می دادند دامنه ی مخالفت ها و خواست ها از حاکمیت به افراط نگراید. از ربیع الاول تا شعبان 1323 که مظفرالدین شاه در سفر اروپا بود، مخالفت ها با حاکمیت با احتیاط و حزم اندیشی بیشتری همراه بود. اما رمضان و شوال آن سال انتقادات و اعتراضات عالمان و دیگر اقشار مردم کشور نمود آشکارتر و شدیدتری پیدا کرد. بررسی و مطالعه مفاد و محتوای بیانیه ها، تلگرافات، نامه ها و نیز متون نشریات و روزنامه های تأثیرگذار در روند حوادث و رخدادها در این دوره از سیطره مفاهیم و مبانی دینی و بالاخص تشیع بر شاکله ی کلی مبارزات حکایت دارد.
همچنین مخالفت ها با استبداد داخلی و سلطه خارجی در راستای تحکیم و تقویت موقعیت و جایگاه دین اسلام و مذهب تشیع در جامعه ایرانی تعبیر و تفسیر می شد. (25) و حتی هنگامی که در 17 رمضان 1323 گروهی از اعضای انجمن مخفی پس از مشاوره و گفتگو با سیدمحمد طباطبایی راهی منزل شیخ فضل الله نوری «از علماء بزرگ تهران» شدند تا خواستار همراهی بیشتر و مؤثرتر ایشان با نهضت ضداستبدادی و ضداستعماری مشروطه شوند. شیخ فضل الله نوری، نشان می داد از اوضاع و احوال حاکم بر جهان غرب و نیز مدنیت، سیاست و فرهنگ جدید اروپا اطلاعات قابل توجهی داشته و حتی تأکید کرده بود که: «[حتی] ملای سی سال قبل [هم] به درد امروز [جامعه و] مردم نمی خورد، ملای امروز باید عالم به مقتضیات وقت باشد، باید مناسبات دول را نیز عالم باشد». او نگرانی خود را از تبعات سوء شکل گیری مشروطه غربی در جامعه ایرانی پنهان نکرد. احمد مجدالاسلام کرمانی از حاضرین در جلسه برای آن که شیخ فضل الله نوری را مطمئن سازد که هدف از مشروطیت دنباله روی کورکورانه از مشروطه غربی نخواهد بود، تصریح کرد:
آقای من دولت مشروطه یعنی دولت مشروعه؛ یعنی باید به موازین شرعیه شاه و گدا در تحت قانون اسلام بالسویه باشند. طایفه نصاری که مشروطه می گویند مقصودشان عمل بر طبق قوانین موضوعه خودشان است... لکن مسلمانان که مشروطه می گویند مقصودشان عمل بر طبق احکام شرع است و چون پیغمبر (ص) ما تکالیف ما را از معاشی و معادی معین فرمود و قرآن را از جانب خدا بر ما نازل کرد، ما هم ملتزم هستیم به اجراء و عمل بر طبق آن، وانگهی مشروطه مقابل مستبده است.
و محمد ناظم الاسلام کرمانی هم اضافه کرد:
بنای اسلام بر مساوات است و حال آن که می بینیم دزد اگر از فقرا باشد او را می کشند و دهنه ی توپ می بندند و اگر از اغنیا باشد از او پولی می گیرند و او را مرخص می کنند و اگر آقازاده باشد، با او همراهی می کنند. مشروطه می گوید: «ظفرالسلطنه حق ندارد حکم شلیک و کشتن جمعی زنان و اطفال را بدهد. اگر ما مشروطه بگوییم مقصودمان این است لاغیر». (26)
سخت گیری و شناعت حاکم کرمان درباره عالمان آن شهر و نیز آزار و اذیت گسترده مردم آن ایالت که در بسیاری از نقاط کشور هم انعکاس وسیعی پیدا کرد، عالمان و مجتهدان تهران را در هماهنگی با مراجع نجف برای مبارزه و مخالفت با حاکمیت و شخص عین الدوله مصمم تر ساخت و از همان زمان (حدود اواخر رمضان 1323) هم بود که شیخ فضل الله نوری بیش از پیش با مخالفان حکومت همراهی نشان داد. (28) در این میان واقعه دیگری پیش آمد که بار دیگر اقتدار، نفوذ و حضور عالمان و مجتهدان شیعه در میان جامعه ی مسلمان ایرانی را آشکار عام و خاص ساخته و انگیزه مبارزه و مخالفت با حاکمیت را در میان علما و مردم قوی تر ساخت.
قبرستان کهنه و مدرسه مخروبه ای در تهران بود که چندی قبل و علی الظاهر با رأی مساعد شیخ فضل الله نوری به بانک استقراضی روس فروخته شده و در حالی که اولیای بانک مشغول تأسیس بنای جدیدی در آن محل بودند، شایع شد که در حین کندن زمین قبرستان اجسادی نمایان شده و بی احترامی هایی نسبت به دفن شدگان روا داشته شده است. مدت کوتاهی قبل از آن سیدمحمد طباطبایی با برشمردن دلایل و براهین شرعی و سیاسی اولیای حکومت را از واگذاری این محل به بانک مذکور بر حذر داشته ولی پاسخ مساعدی نشنیده بود. به همین دلیل هنگامی که موضوع نبش قبر اجساد مذکور برملا شد و آن مقارن با آخرین روز ماه مبارک رمضان 1323 بود، آقامیرزا مصطفی آشتیانی از اجله وعاظ و علمای تهران پس از اتمام حجت با رؤسای بانک استقراضی روس، چنان مستمعین مسلمان و روزه دار خود را تهییج کرد که به اندک زمان مجموعه بناهای ساخته شده را که «هرگاه هزار نفر عمله با بیل و کلنگ می خواستند خراب کنند ده روز لااقل طول داشت به فاصله یک ساعت چنان منهدم شد که گویا خبری از آن نبوده.» (27)
ناظم الاسلام که خود از نزدیک شاهد این واقعه بود از این اقتدار و نفوذ زایدالوصف دین اسلام و تشیع و نیز عالمان و فقیهان شیعه در جامعه ایرانی چنین نتیجه گرفت: «آن وقت دانستم که قوه معنویه ملیه یک قوه قاهره خدایی است، که اگر به جنبش آید می تواند در یک ساعت یک لشکر جرار یا یک سلطنت قهار را منقلب و معدوم نماید.» این واقعه «موجب قوت و باعث بیداری ملت گردید، دانشمندان امیدوار شدند» و مردم کشور از اقشار مختلف بیش از پیش به سوی عالمان و مجتهدان شیعه روی آوردند و رهبری و زعامت آنان در نهضت مشروطیت با اقبال بیشتری روبرو شد و با عقب نشینی آشکارتر حاکمیت نهضت وارد مرحله جدی تر گردید. (28)
در روزهای نخست شوال 1323 در گوشه و کنار شایع بود که عالمان خواستار تأسیس نظام حکومت مشروطه در ایران شده اند. «در ماه شوال [1323] میان علما با دولت نزاع است و همه متحد شده اند و هر روز کنکاش دارند که صدراعظم را از میان بردارند و می گویند بلوای عام خواهد شد و گاهی هم میان مردم شهرت سلطنت مشروطه می باشد. علاءالدوله حاکم طهران با علما می جنگد... و نیز علاءالدوله به آقا شیخ فضل الله [نوری] فحش» می دهد. (29) در آن هنگام علاوه بر سیدمحمد طباطبایی و سیدعبدالله بهبهانی، شیخ فضل الله نوری هم در رأس مخالفان حکومت جای داشت و حضور ایشان در میان مخالفان که از شأن و جایگاه ارجمندی در نزد مردم داشت، موقعیت مخالفان را در برابر حاکمیت ارتقاء می داد. یکی از منابع آن روزگار درباره شیخ فضل الله نوری نوشته است:
از جمله علما شیخ فضل الله معروف به نوری است که در آن موقع از سه پیشوا یا پایه گذاران نهضت مشروطیت در میان مردم به شمار بوده با آقایان شرکت نمود. دو نفر دیگر سیدعبدالله بهبهانی و سیدمحمد طباطبایی بوده اند. شیخ از نظر معلومات مقام بسیار ارجمندتری از آنها داشته است.» (30)
در اوایل شوال 1323 عین الدوله هنوز قصد داشت در برابر عالمان و سایر مخالفان حکومت قدرت نمایی کند و از سوی دیگر علما بر آن بودند به جد در برابر صدراعظم ایستادگی کرده خواست های خود را که مهم ترین آن عزل او بود به کرسی بنشانند. در همان زمان کمبود نان و نیز گران شدن یکباره قیمت قند (که عمدتاً از روسیه وارد ایران می شد و در آن برهه تحت تأثیر جنگ روسیه با ژاپن ورود آن با مشکل روبرو شده بود) بهانه ای در اختیار صدراعظم قرار داد تا توسط حاکم وقت تهران میرزااحمد خان علاءالدوله، دو صنف نانوا و تجار قند را گوشمالی داده و با این کار در برابر مردم و علما قدرت نمایی کند.
از طرف عین الدوله به او (علاءالدوله حاکم تهران که شخص سفاک و بی باکی بود و هر جا حکومت کرده چشم رعایا را ترسانیده است) سفارش شده بود که قسمی رفتار کند که ملاها از او بترسند و تجار را که قبل از مسافرت اعلیحضرت مظفرالدین شاه به فرنگستان به زاویه مقدسه عبدالعظیم پناهنده شده بودند و بر ضد مسیونوز رئیس گمرک برخاسته بودند، نیز گوشمالی دهد. (31)
دستگیری چند تن از تجار بزرگ قند و به ویژه چوب زدن بر پای آقاهاشم قندی از معتبرترین تجار بازار تهران در 15 شوال 1323 به سرعت بر دامنه تنش افزود و جمعیت انبوهی از طلاب، بازاریان و سایر اقشار مردم تهران و در رأس همه آنها سیدعبدالله بهبهانی، سیدمحمد طباطبایی و چند تن دیگر از علمای بزرگ تهران در مسجد شاه تهران تجمع کرده و سخنرانانی از وعاظ و طلاب دولت و حکومت را به شدت مورد انتقاد قرار دادند که درصدد هدم اسلام برآمده اند و «علاءالدوله مثل این است که علمای عتبات عالیات را چوب زده بلکه خود امام عصر عجل الله تعالی را چوب زده» است و حتی گفته شد هرگاه مظفرالدین شاه با تجمع کنندگان در مسجد شاه همراهی نشان ندهد «او را پاشاه خود» نمی دانند. در جریان این واقعه تقریباً سراسر دکاکین بازار تهران بسته شد و عین الدوله که سخت وحشت کرده بود، چندین بار پیام فرستاد که به شرط پایان تجمع، علاءالدوله حاکم تهران را عزل خواهد کرد؛ اما مخالفت ها تداوم یافت و در پایان روز حکوت کوشید از طریق امام جمعه تهران در صف علما و مخالفان اختلاف اندازد. نهایتاً علما و سایر اجتماع کنندگان در مسجد شاه مورد حمله دولتیان و طرفداران امام جمعه قرار گرفته و پراکنده شدند.
اما این پایان ماجرا نبود. از روز 17 شوال 1323 به تدریج علما، بازاریان، طلاب و گروه های دیگری از مردم در اعتراض به دولت و حاکمیت تهران را به سوی حرم حضرت عبدالعظیم (ع) در شهر ری ترک کرده و در آنجا متحصن شدند.
سیدعبدالله بهبهانی، سیدمحمد طباطبایی، صدرالعلماء، آقاشیخ مرتضی، آقاشیخ مصطفی، آقاسیداحمد، آقا سیدمحمد صادق، سیدجمال الدین افجه ای و آقاشیخ محمدرضا قمی از مهمترین و سرشناس ترین عالمانی بودند که طی همان روز نخست در حرم حضرت عبدالعظیم (ع) تحصن اختیار کردند. به رغم اعمال فشارهای حکومت و سیاست تهدید، تخویف و نیز تحبیب به سرعت بر عدد متحصنین افزوده می شد. عین الدوله که از قدرت بسیج گری عالمان نیک آگاه و از تداوم تحصن سخت بیمناک بود، می کوشید از هر راه ممکن موجبات رضایت و بازگردانیدن آنان را به تهران فراهم آورد. (32)
در این میان نهضت علما و مردم بر ضد حاکمیت، از پشتیبانی و حمایت مراجع بزرگ جهان تشیع در عراق هم برخوردار بود. از اوایل دهه 1320 ق به بعد که تحرکات سیاسی - اجتماعی علما و طلاب به تبع آنان مردم کشور بر ضد حکومت روند منظم تر و فزون تری به خود گرفت، مراجع بزرگ عراق هم ارتباط بیشتر و تعیین کننده تری با مسائل و رخدادهای مبتلا به ایران پیدا کردند.
در اوایل جمادی الاول 1321 آیات عظام آخوند ملامحمد کاظم خراسانی، میرزاحسین تهرانی (نجل میرزاخلیل)، مدرسان و فقیهان دیگری چون: محمد شربیانی و محمدحسن مامقانی طی مکتوباتی صریح و سخت هشدار دهنده مظفرالدین شاه و نیز ولیعهدش محمدعلی میرزا را به دلیل فساد روزافزون دامنگیر حکومت و کشور، مورد سرزنش و انتقاد قرار دادند. نامه ها و مراسلات آنان نشان می داد که از مسائل ریز و کلان مبتلا به حاکمیت و مردم ایران اطلاعات بسنده و گاه بس عمیقی دارند.
در مکتوب های آنان از اینکه «تحمیلات شاقه و اضافه گمرکات فوق العاده و تسلیط کفار بر مسلمین و اسباب پریشانی رعیت بیچاره و استیلای روس در هر نقطه و رشته» خواهد شد، سخن رفته بود. این بزرگواران در پایان نامه خود هشدار می دهند که هرگاه این اوضاع نابسامان به سرعت چاره نشود، در آینده ای نه چندان دور مجموعه حاکمیت با بحران های سیاسی - اجتماعی حل ناشدنی مواجه خواهد شد. مراجع عظام در نامه خود خطاب به محمدعلی میرزا ولیعهد هم با اشاره به فساد حاکم بر حاکمیت و کارگزاران و وزرای دولت، هشدار می دادند «چرا تا به حال در دفع این مفاسد برنیامده و مؤسس آن را از میان برنداشته اید؟ (33) مگر این که حضرتعالی را هم مثل اعلیحضرت اقدس شهریاری (خلدالله ملکه) اغفال نموده باشند، اجمالاً ما در خارجه بهتر اطلاع داریم، نزدیک است سلطنت و ولایت عهد العیاذبالله، بی مملکت بماند... .» (34)
تبعات سوء سیاسی - اجتماعی و اقتصادی ناشی از سیاست و اقدام امین السلطان در استقراض سنگین از بانک روس که واکنش مخالفت آمیز گسترده ای را هم به دنبال داشت، برای کشور چنان تأسف بار و زایدالوصف شد که این بزرگواران (آیات عظام آخوند خراسانی، محمد شربیانی، محمدحسن مامقانی و میرزاحسین تهرانی) در 21 جمادی الثانی 1321 حکم به ارتداد او دادند او را «خائن [به] دولت و ملت اسلام» دانستند که شاه را اغفال کرده است.
همه این ها نشان از آن داشت که مراجع بزرگ شیعه در عراق مسائل و امور سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مبتلا به ایران را با وسواس، دقت و حس مسئولیت پذیری دنبال کرده و به شدت نگران دوام و بقای کشور هستند.
آیات عظام آخوند خراسانی، عبدالله مازندرانی و میرزاحسین تهرانی در 8 ربیع الاول 1323 طی نامه ای به سیدعبدالله بهبهانی خلع ید از مسیو نوز را تکلیف شرعی ایشان و عموم مردم کشور دانستند. آخوند خراسانی طی نامه دیگری هم که خطاب به سیدعبدالله بهبهانی فرستاد از تحصن علما و طلاب و دیگر اقشار ملت در آستانه حضرت عبدالعظیم (ع) حمایت کرد. (35)
به دنبال تحصن علما در صحن و حرم حضرت عبدالعظیم (ع) که به هجرت صغرا اشتهار یافته است، عین الدوله به کمک تعدادی از وعاظ و ائمه جماعت، مساجد و منابر علمای متحصن را در اختیار برخی عالمان طرفدار دولت و حاکمیت قرار داد و این خود بیش از پیش موجب رویگردانی مردم تهران و سایر نقاط کشور از حکومت شده و «مردم دانستند که رؤسای اسلام و علماء حقه آنانی بودند که مهاجرت نمودند به زاویه مقدسه».
به تدریج علما و طلاب بیشتری به متحصنین پیوستند: «باری به فاصله بیست روز موم ائمه مساجد و علما و سادات و طلاب و بعضی از تجار ملحق شدند به آقایان» و هنگامی که عین الدوله پس از کاربرد قوه قهریه هم نتوانست متحصنین را از حرم حضرت عبدالعظیم (ع) خارج سازد، تن به مذاکره با علمای متحصن داده و آقاسیداحمد طباطبایی برادر سیدمحمد طباطبایی همراه با شروط علما مأمور مذاکره با عین الدوله شد که صدراعظم علی الظاهر به سرعت او را فریفت و نهایتاً سفیر وقت عثمانی در تهران واسطه میان علمای متحصن و دولت و دربار شد. (36)
انتشار اخبار و شایعاتی پیرامون احتمال عزیمت علمای متحصن به سوی عتبات عالیات که تبعات سوء آن برای مجموعه ی حاکمیت می توانست بسیار وخیم شود، بیش از پیش دولت و شخص شاه را راغب ساخته بود با پذیرش خواست علما به بحران پایان دهد. به ویژه که خبر تحصن علما در حرم حضرت عبدالعظیم (ع) عالمان، طلاب و وعاظ بسیاری دیگر از شهرهای کشور را هم مستعد شورش و طغیان در برابر حاکمیت ساخته بود. گفته می شد مراجع عظام عراق هم آماده اقدام بر ضد حکومت شده اند و هرچه زمان بیشتری سپری می شود موقعیت حاکمیت در برابر مخالفان ضعیف تر شده بیم «تغییر وضع سلطنت ایران» می رود.
شواهد نشان می داد که شخص مظفرالدین شاه بیش از سایر اجزای حکومت مترصد حل مسالمت آمیز بحران و قبول خواست های علمای متحصن بود و در این راستا عین الدوله و دیگر دست اندرکاران به امور را تحت فشار قرار می داد.
بدین ترتیب هرچه زمان بیشتری سپری می شد تقاضاهای علمای متحصن از حاکمیت انسجام یافته تر و تحکم آمیزتر می شد؛ گو اینکه هنوز به طور مشخص سخنی از مشروطه خواهی در میان نبود و علی الظاهر سیدمحمد طباطبایی از اجله علمای متحصن بر این باور بود که: «ما نمی گوییم که دولت ایران مشروطه باشد، زیرا که هنوز قابل و مستعد این کار نیست. ما می گوییم باید مجلسی در ایران تشکیل شود محتوی از چهار نفر عالم بی غرض و چهار نفر وزیر بی غرض و چهار نفر از تجار بی غرض و هرگاه دولت باید اقدام به امری نماید به اطلاع این مجلس باشد.»
حاکمیت دیگر در برابر علمای متحصن و اخبار دیگری که از گسترش اعتراضات و مخالفت ها در میان علماء وعاظ و طلاب و دیگر اقشار مردم شهرهای مختلف کشور به گوش می رسید، چاره ای جز عقب نشینی قطعی و تسلیم نداشت. از عراق نیز گزارش های روشن تری از حمایت مراجع شیعه از خواسته های مردم و علمای مبارز تهران می رسید. (37) در همان حال اعلامیه های گوناگونی از سوی اقشار مختلف خطاب به علمای متحصن انتشار می یافت که ضمن حمایت از آنان بر وجه دینی و مذهبی قیام مردم بر ضد حاکمیت تأکید و تصریح می شد. چنان که جمعیتی با عنوان «هیأت اسلامیه» در بخش هایی از اعلامیه ی خود خطاب به سیدعبدالله بهبهانی چنین نوشته بود:
عرضه داشت جماعتی از مسلمانان اسیر فقیر گرفتار ظلم و جور، به حضور هادیان دین و حافظین شریعت سیدالمرسلین حجج الاسلام، کثر الله امثالهم که: چون این مطلب از مطالب واضحه ی مسلمه است که در هر عصر و زمان اوامر الهیه و احکام حقانیه ربانیه به واسطه انبیاء و از انبیاء به واسطه اوصیاء و از اوصیاء به واسطه نواب خاص، و از نواب خاص به واسطه علماء روحانیین به خلق می رسیده؛ که در واقع علمای هر عصری مروج احکام و مبین و مشرح دین و مذهب اند. نگاهداری حدود شریعت اسلام تکلیف علمای اعلام بوده است. له الحمد و له الشکر که امروزه علمای حقه ی اسلام به جهت رفع ظلم و طریقه حقه ی عدالت خواهی را موفق شده اند که به تکالیف خود رفتار نمایند... ای علمای اعلام و ای فقهای کرام، ملاحظه احوال ائمه ی عظام را بنمایید که هر یک به جهت اعلای کلمه حقه ی اسلامیه، مورد چقدر ظلم و زجر و حبس و آوارگی بوده اند. شماها هم که خود را نواب و اولاد و روحانی و جسمانی آنها می دانید و خود را داخل طریقه و رفتار آنها کرده اید، در حرف حساب استقامت کنید. حمایت ملت و مسلمانان را از دست ندهید، عموم مسلمانان با شماها همراهند. (38)
همین جمعیت «هیأت اسلامیه» در 2 ذی قعده 1323 در نامه ای خطاب به سیدمحمد طباطبایی می نویسد:
خدمت ذی سعادت حضرت شریعتمدار، ناصر ملت و حامی شریعت، آقای میرزا سید محمد دامت برکاته... وجود محترم علمای گرام و فقهای عظام که از بدو اسلام محترم بوده اند، زیرا که تمام حلال و حرام و نجس و پاک و بیع و شرا و عقد و نکاح شریعت اسلام به وجود مبارک علمای اعلام است. آنها را چوب می زنند، اخراج می نمایند، مؤاخذه در کار نیست. مگر لطف خدا شامل حال این مردم شود. ولی چون تنظیم هر مملکت و آسایش هر قومی را بر حسب قانون مذهبی آن قوم است، و امروز قانون ما مسلمانان احکام و شریعت اسلام است و پیشرفت و ترویج اوامر شرعیه در عهده علمای اسلام است، به حمدالله که علمای اعلام موفق شدند که در کمال استقامت اجرای اوامر الهیه را با رفع ظلم بخواهند... (39)
چند ماهی پس از آغاز مهاجرت صغرا مجموعه حاکمیت و شخص شاه آشکارا در مقابل مخالفان عقب نشینی کردند. (40) و آخرالامر متصحنین در حرم حضرت عبدالعظیم خواست های خود را به شرح زیر با مظفرالدین شاه مطرح ساختند:
اول - نبودن عسگر گاریچی در راه قم... دوم - مراجعت و معاودت دادن حاج میرزا محمدرضا کرمانی را که در جلال آباد رفسنجان منفی و مبعد بود... سوم - برگرداندن مدرسه خان مروی به جناب حاج شیخ مرتضی... چهارم - بنای عدالت خانه ای در ایران که در هر بلدی از بلاد ایران یک عدالت خانه برپا شود که به عرایض و تظلمات رعیت رسیدگی شود و به طور عدل و مساوات رفتار کنند، پنجم - اجراء قانون اسلام درباره آحاد و افراد بدون ملاحظه از احدی، ششم - عزل مسیو نوز از ریاست گمرک و مالیه دولت، هفتم - عزل علاءالدوله از حکومت تهران... (41)
مظفرالدین شاه هم طی نامه ای خطاب به علمای متحصن، با عرض ارادت مجدد به عالمان و فقیهان موافقت خود را به تقاضاهای مذکور اعلام کرده و در همان حال عین الدوله را ملزم ساخت در اولین فرصت خواست علما را اجابت کرده موجبات بازگشت آنان به تهران را فراهم آورد.
با این حال عین الدوله هنوز درصدد بود با تشبث به خدعه و نیرنگ و نیز قوه قهریه به تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم پایان دهد.
اما مقاومت ها و اعتراضات تداوم یافت. تا جایی که شخص مظفر الدین شاه مجبور شد بار دیگر عین الدوله را هشدار دهد:
البته مقاصد آقایان را اجرا دارید و آنها را تا فردا باید بیاورید به شهر والا من خودم می روم و آنها را می آورم.» و نهایتاً در شب شانزدهم ذی القعده [1323] شاه شخصاً به آقا سیدعبدالله مجتهد در حضرت عبدالعظیم علیه السلام تلفون زد و او را پشت تلفون خواست و آقا سید عبدالله با پنج هزار نفر از علما و طلاب و تجار پشت تلفون آمد. شاه احوالپرسی کرد و گفت: به شهر تشریف بیاورید، تمام مقاصد شما برآورده است و مشغول نوشتن می باشم. آقا سید عبدالله گفت ما هم حاضرین و فردا به شهر می آییم. روز جمعه شانزدهم شاه اغلبی از وزراء و رجال را با کالسکه مخصوص به حضرت عبدالعظیم پی علما فرستاد و درشکه های میدان را مجاناً برای طلاب روانه کرد. نخست دستخط شاه... در حضور علما بالای منبر قرائت شد که مقاصد علما برآورده است و در هر شهری مجلس عدلیه منعقد خواهد شد و از طرف ملت یک نفر در آن مجلس باشد که مردم مقاصد و تظلمات خود را به توسط آن مجلس به عرض شاه برسانند و نیز تجار و کسبه در امان باشند. پس از آن تمام علما و طلاب و سادات و تجار و کسبه با احترام زیاد به طهران وارد شدند، تمام درشکه و کالسکه شهر همراه آنها بود. چنین اتفاقی تا حال در طهران روی نداده بود.» (42)
با این حال طی ذی حجه 1323 و محرم سال 1324 هنوز مواعید دولت و شاه پیرامون تأسیس عدالتخانه محقق نشده بود و این خود باعث تداوم نارضایتی ها در میان مردم شد و بالاخص در ایام عزاداری محرم در مساجد، تکایا و منابر اعتراضات بر حاکمیت ادامه یافت و در همان حال شب نامه های بسیاری در نکوهش و انتقاد از حاکمیت در تهران و سایر شهرهای کشور تهیه و توزیع می شد که خواستار تأسیس عدالتخانه و پدید آمدن تغییراتی در عرصه سیاسی، اجتماعی و قضایی کشور بودند. از آن پس شاهد تندروی ها، شتاب گرفتن سیر تحولات سیاسی، اجتماعی در تهران و سایر نقاط کشور هستیم. (43)
در این میان تعلل حکومت در تأسیس عدالت خانه به ویژه این که علما بر سر خواست های خود سخت ایستادگی داشتند و التهابات سیاسی، اجتماعی پیشامد کرده در جامعه هم دیگر به آسانی قابل کنترل نبود. شواهد موجود هم نشان می داد که هنوز عین الدوله و کارگزاران تأثیرگذار در حاکمیت قصد ندارند بالاخص به موضوع تأسیس عدالتخانه گردن نهند. (44) و تلاش می شد با ایجاد تفرقه میان علما و سایر مخالفان قابل اعتنا اتحاد شکل گرفته بر ضد حاکمیت را در هم بشکنند. (45)
به همین دلیل سیدمحمد طباطبایی برای آن که با عین الدوله صدراعظم اتمام حجت کند و وعد و وعیدها و قسم یاد کردن های او مبنی بر تأسیس عدالتخانه و انجام اصلاحات را یادآور او ساخته و تبعات سوء تعلل در انجام مواعید مذکور را یادآور سازد، طی نامه ای که نشان می داد علما در راستای برقراری عدالت در کشور و اصلاح امور به جمع بندی مطلوب تری رسیده اند، صراحتاً خطاب به عین الدوله چنین هشدار داد:
کو آن همه راز و عهد و پیمان - مسلم است از خرابی این مملکت و استیصال این مردم و خطراتی که این صفحه را احاطه نموده است خوب مطلعید و هم بدیهی است و می دانید اصلاح تمام این ها منحصر است به تأسیس مجلس و اتحاد دولت و ملت و رجال دولت با علما، عجب در این است که مرض را شناخته و طریق علاج هم معلوم و اقدام نمی فرمائید این اصلاحات عماً قریب واقع خواهد شد لیکن ما می خواهیم به دست پادشاه و اتابک خودمان باشد نه به دست روس و انگلیس و عثمانی، ما نمی خواهیم در صفحات تاریخ بنویسند دولت به مظفرالدین شاه منقرض و ایران در عهد آن پادشاه برباد رفته... خطر نزدیک و وقت مضیق و حال این مریض مشرف به موت است احتمال برء ضعیف در علاج چنین مریض آیا مسامحه رواست و یا علاج را به تأخیر انداختن سزاوار است، به خداوند متعال و به جمیع انبیاء و اولیاء قسم به اندکی مسامحه و تأخیر ایران می رود من اگر جسارت کرده و بکنم معذورم زیرا که ایران وطن من است اعتبارات من در این مملکت است خدمت من به اسلام در این محل است عزت من بسته به این دولت است می بینم این مملکت به دست اجانب می افتد و تمام شئونات و اعتبارات من می رود. پس تا نفس دارم در نگهداری این مملکت می کوشم بلکه هنگام لزوم جان را در راه این کار خواهم گذاشت... امروز باید اغراض شخصیه را کنار گذارده محض خدا جان نثاری کرد این کار چرا به اسم فلان و فلان انجام گیرد؟ وقت تنگ و مطلب مهم است و وقت این خیالات نیست من حاضرم در این راه از همه چیز بگذرم.
شأن و اعتبار را کنار گذارده انجام این کار را اگر موقوف باشد به اینکه در دولت منزل حضرت والا کفش برداری و دربانی کنم حاضرم (برای ملت و رفع ظلم) حضرت والا را به خدا و رسول... قسم می دهم بریزید آنچه در دامان است این مملکت و این مردم را اسیر روس و انگلیس و عثمانی نفرمایید عهد چه شد قرآن چه عهد ما برای این کار یعنی تأسیس مجلس بود والّا ما به الاشتراک نداشتیم مختصراً اقدام در این کار فرمودید ما هم حاضر و همراهیم اقدام نفرمودید یک تنه اقدام خواهم کرد یا انجام مقصود یا مردم پروا ندارم زیرا اول از جان گذشتم بعد اقدام نمودم چیزی از عمر من باقی نمانده و از چیزی محفوظ نمی شوم پس حظم اقدام به این کار و منتهای آمالم انجام این کار است یا جان دادن در این راه که مایه آمرزش و افتخار خودم و اخلافم است این کار را بلند و اسمی برای خود در صفحه روزگار باقی بگذارم این کار اگر صورت نگیرد بر ما لعن خواهند کرد چنانچه ما به اسلافمان خوب نمی گوییم. باز عاجزانه التماس می کنم هر چه زودتر این کار را انجام دهید. تأخیر این کار ولو یک روز هم باشد اثر سم قاتل را دارد فعلاً دفع شر عثمانی نمی شود مگر به این مجلس و اتحاد ملت و دولت و رجال دولت و علماء نتایج حسنه دیگر محتاج به بیان است فعلاً بیش از این مصدع نمی شوم. والسلام. (46)
آنچه در این نامه جالب توجه تر می نماید، ذکر تأسیس «مجلس» به جای عدالتخانه بود که نشان می داد علما خواست های اصلاح گرانه خود را وسیع تر و بنیادی تر ساخته اند. هر چند عین الدوله هنوز هم حاضر نبود بلاشرط تسلیم شود. اما در همان زمان دامنه شورش و عصیان بر حکومت در بسیاری از شهرهای بزرگ و کوچک کشور گسترده شد و اخبار و گزارش های متعددی از برپایی تجمعات و تظاهرات ضدحکومتی با مدیریت و هدایت علما و مجتهدان در شهرهای مختلف به گوش می رسید. (47) سید محمد طباطبایی که از نامه اخطارآمیزش خطاب به عین الدوله نتیجه مطلوب را کسب نکرده بود، نامه هشدار آمیز دیگری به شرح زیر خطاب به مظفرالدین شاه نوشت:
فریاد دل وطن پرستان - به عرض اعلیحضرت اقدس شهریاری خلدالله سلطانه می رساند چون حضوراً فرمودید هر وقت عرضی دارید بلاواسطه به خود من اظهار دارید به این جهت به این عرایض مصدع خاطر مبارک می شود این ایام طرق را بر دعاگویان سد نموده اند عرایض دعاگویان را نمی گذارند به حضور مبارک مشرف شود با این حال اگر مطلبی را بر اعلیحضرت مشتبه کرده باشند چگونه رفع اشتباه کنیم. محض پیشرفت مقاصدشان دعاگویان را بدخواه دولت و شخص همایونی قلم داده خاطر مبارک را مشوش نموده اند تا اگر مفاسد اعمالشان را عرض کنیم مقبول نیفتد.
به خداوند متعال... قسم دعاگویان اعلیحضرت را دوست داریم صحت و بقای وجود مبارک را روز و شب از خداوند تعالی می خواهیم پادشاه رئوف و مهربان بی طمع با گذشت را چرا نخواهیم راحت و آسایش ماها از دولت اعلیحضرتست مقاصد دعاگویان در زمان همایونی صورت خواهد گرفت چنین پادشاهی را ممکن است دوست نداشته باشیم حاشا ماها طالب دنیا باشیم یا آخرت غرضمان ریاست باشد و جلب نفع یا خدمت به شرع منحصر در این دولت است حال علمایی را که در ممالک خارجه هستند می دانیم ایران وطن و محل انجام مقاصد دعاگویان است باید در ترقی ایران و نجات آن از خطرات جاهد باشیم ممکن نیست بد این دولت را بخواهیم عقل حکم نمی کند که دعاگویان با این خطرات ساکت و اضمحلال دولت را طالب باشیم نمی گذارند اعلیحضرت بر حال مملکت و خرابی و خطرات آن و پریشانی رعیت و ظلم ظلمه از حکام و غیرهم و قضایای ناگوار واقعه مطلع شوند متصل عرض می کنند مملکت آباد و منظم و دور از خطر رعیت راحت و آسوده به دعاگویی مشغول و قضیه ناگواری واقع نشده و نمی شود.
اعلیحضرتا مملکت خراب رعیت پریشان و گدا دست تعدی حکام و مأمورین بر مال و جان رعیت دراز ظلم حکام و مأمورین اندازه ندارد از مال رعیت هر قدر میلشان اقتضا کند می برند قوه غضب و شهوتشان به هر چه میل و حکم کند از زن و کشتن و ناقص کردن اطاعت می کنند این عمارت و مبل ها وجوهات و املاک در اندک زمان از کجا تحصیل شده تمام مال رعیت بیچاره است این ثروت همان فقرای بی مکنت اند که اعلیحضرت بر حالشان مطلعید در اندک زمان از مال رعیت صاحب مکنت و ثروت شدند پارسال دخترهای قوچانی را در عوض سه ری گندم مالیات که نداشتند گرفته به ترکمن ها و ارامنه ی عشق آباد به قیمت گزاف فروختند ده هزار رعیت قوچانی از ظلم به خاک روس فرار کردند هزارها رعیت ایران از ظلم حکام و مأمورین به ممالک خارجه هجرت کرده به حمالی و فعلگی گذران می کنند و در ذلت و خواری می میرند بیان حال این مردم را از ظلم ظلمه به این مختصر عریضه ممکن نیست تمام این قضایا را از اعلیحضرت مخفی می کنند و نمی گذارند اعلیحضرت مطلع شده در مقام چاره برآید حالت حالیه ی این مملکت اگر اصلاح نشود عنقریب این مملکت جزء ممالک خارجه خواهد شد، البته اعلیحضرت راضی نمی شود در تواریخ نوشته شود در عهد همایونی ایران به باد رفت، اسلام ضعیف و مسلمین ذلیل شدند.
اعلیحضرتا تمام این مفاسد را مجلس عدالت یعنی انجمی مرکب از تمام اصناف مردم که در آن انجمن به داد عامه مردم برسند شاه و گدا در آن مساوی باشند فواید این مجلس را اعلیحضرت همایونی بهتر از همه می دانند مجلس اگر باشد این ظلم ها رفع خواهد شد خرابی ها آباد خواهد شد خارجه طمع به مملکت نخواهد کرد سیستان و بلوچستان را انگلیس نخواهد برد. فلان محل را روس نخواهد برد عثمانی تعدی به ایران نمی تواند بکند وضع نان و گوشت که قوت غالب مردم است و ما به الحیواه خلقند بسیار مغشوش و بد است بیشتر مردم از این دو محرومند اعلیحضرت همایونی اقدام به اصلاح این دو فرمودند بعض خیرخواهان حاضر شدند افسوس آنها که روزی مبلغ گزاف از خباز و قصاب می گیرند نمی گذارند این مقصود حاصل و مردم آسوده شوند حال سرباز که حافظ دولت و ملت اند بر اعلیحضرت مخفی است جزئی جیره و مواجب را هم به آنها نمی دهند. بیشتر به عملگی و فعله گی قوتی تحصیل می کردند آن را هم قدغن نمودند همه روزه جمعی از آنها از گرسنگی می میرند برای دولت نقصی از این بالات تصور نمی شود.
در زاویه حضرت عبدالعظیم سی روز با کمال سختی گذرانیدیم تا دستخط همایونی در تأسیس مجلس مقصود حاصل شد شکرها به جا آوردیم و به شکرانه مرحمت چراغانی کرده جشن بزرگی گرفته شد به انتظار انجام مضمون دستخط مبارک روز می گذرانیدیم اثری ظاهر نشد همه را به طفره گذرانیده بلکه صریحاً می گویند این کار نخواهد شد و تأسیس مجلس منافی سلطنت است نمی دانند سلطنت صحیح بی زوال با بودن مجلس است بی مجلس سلطنت بی معنی و در معرض زوال است.
اعلیحضرتا سی کرور نفوس را که اولاد پادشاه اند اسیر استبداد یک نفر نفرمائید برای خاطر یک نفر مستبد چشم از سی کرور فرزندان خود نپوشید مطلب زیاد است فعلاً بیش از این مصدع نمی شوم مستدعیم این عریضه را به دقت ملاحظه بفرمایید و پیش از انقطاع راه چاره بفرمایید تا مملکت از دست رفته و یک مشت رعیت بیچاره که به منزله فرزندان اعلیحضرتند اسیر و ذلیل خارجه نشوند.
الامر الاعلی مطاع
محمد بن صادق الحسین الطباطبائی (48)
با این حال شواهد نشان از آن داشت که مظفرالدین شاه در جریان این نامه قرار نگرفته است و علی الظاهر عین الدوله متهم اصلی بحران های سیاسی - اجتماعی وقت، خود از قول شاه پاسخ مختصر و نومیدکننده ای به سید محمد طباطبایی داده بود و بدین ترتیب علما و دیگر مؤثران در نهضت عدالت خواهی بر این باور قرار گرفتند که بر قول و فعل دولت و شاه اعتمادی نیست و ادامه مذاکره و مسالمت جویی فقط به اتلاف وقت خواهد انجامید. بدین ترتیب دور جدیدی از برخورد میان مخالفان تحت رهبری علما و مجتهدان و نیز عین الدوله و دربار در حال شکل گیری بود. حکومت بر آن بود با تشدید فضای رعب و وحشت مانع از انسجام دوباره مخالفان شود.
افراد مؤثر متعددی در تهران و برخی دیگر از شهرهای کشور دستگیر شدند و همان سیاست اختلاف افکنی میان علمای مخالف حکومت ادامه پیدا کرد.
به رغم این احوال بالاخص سید محمد طباطبایی و سید عبدالله بهبهانی کماکان در مخالفت و اعتراض بر رویه خلاف قاعده دولت و حکومت استوار باقی ماندند و این خود در دلیری و ایستادگی اقشار مختلف مردم در برابر حاکمیت نقش قابل توجهی ایفا می کرد. این دو در سخنرانی ها و مواعظ خود در مساجد و محافل با صراحت حاکمیت و شخص شاه را اندرز و گاه تهدید و تخویف می کردند از شیوه ناصواب حکمرانی دست بردارند و بر اساس توافقات و مواعید سابق به تأسیس عدالت خانه همت گمارده و از ستمکاری بر ملت اجتناب کنند.
در همان حال مردم کشور را به ضرورت ایستادگی در برابر اقدامات غیرانسانی حکومت فراخوانده و بالاخص عین الدوله را باعث و بانی این همه ستمکاری و تداوم شکاف میان حاکمیت و ملت ارزیابی کرده، خواستار عزل او بودند.
موضع گیری های اخیر علما در برابر حکومت آشکارا رنگ و بوی دعوت عموم مردم به شورش و انقلاب بر ضد حاکمیت داشت. چنان که سید محمد طباطبایی در 14 جمادی الاول پس از نطقی طولانی بر ضد روش خلاف قاعده حکومت و ضرورت برخورد قاطع با آن در پایان تصریح کرد:
امروز پادشاه حقیقی و بزرگ ما امام زمان عجل الله تعالی فرجه می باشد و ما نوکر آن حضرت می باشیم و از احدی ترس و واهمه نداریم و در راه عدالت کشته شویم و از آن حضرت کمک می خواهیم و مدد می طلبیم و در سر این مقصود باقی هستیم، اگر چه یک سال یا ده سال طول بکشد. ما عدل و عدالت خانه می خواهیم، ما اجرای قانون را می خواهیم، ما مجلسی می خواهیم که در آن مجلس شاه و گدا در حدود قانونی مساوی باشند. ما نمی گوییم مشروطه و جمهوری، ما می گوییم مجلس مشروعه عدالت خانه. (49)
در همان حال به رغم تداوم سیاست فشار و تزویر عین الدوله جایگاه و نقش علما و مجتهدان بیش از پیش در رهبری نهضت عدالتخواهانه تثبیت شده مردمان بیشتری در تهران و سایر نقاط کشور در صف مخالفان قرار می گرفتند.
اما در روز چهارشنبه 18 جمادی الاول 1324 / 10 ژوئیه 1906 برابر با 18 تیر 1285 حادثه ای روی داد که صف علما و مخالفان بر ضد حکومت را بسیار استوارتر از هر زمان دیگری کرد و آن قتل طلبه ای به نام عبدالحمید توسط نیروهای حکومت بود. به دنبال این واقعه صدها تن از علما، مجتهدان، طلاب و تجار و سایر اقشار مردم تهران در مسجد جامع تهران گرد آمدند و ضدیت با حکومت و عین الدوله وارد مرحله شدیدتری شد.
از جمله رخدادهای آن روز پیوستن دوباره شیخ فضل الله نوری به صف مخالفان حکومت و حضور در جمع علما در مسجد جامع بود که با استقبال گرم علما و مجتهدان و سایر حاضران روبرو شد.
طی چند روز آتی باز هم عین الدوله بر دامنه فشارهای خود بر علما و سایر مخالفان افزوده در تیر اندازی و زد و خورد نیروهای حکومت با مخالفان دهها تن مجروح و چند تن هم مقتول شدند.
عین الدوله سخت تلاش می کرد با قوه قهریه، تهدید، تخویف، تزویر و اختلاف افکنی در جمع علما و سایر مخالفان نقار و جدایی انداخته و برای همیشه نهضت عدالت خواهی را از میان بردارد. اما مقاومت بالاخص علما و مجتهدان طراز اول تهران و برخی شهرهای دیگر در برابر حکومت تداوم یافت.
به دنبال گسترش رعب و وحشت و ناامنی و استنکاف حکومت از تأسیس عدالتخانه، مقدمات مهاجرت بزرگتری فراهم شد و از روز یکشنبه 22 جمادی الاول 1324 علما و فقیهان پرشماری آماده مهاجرت به عتبات عالیات شدند. از آنجایی که در این مهاجرت تعداد مهاجرین از علما و طلاب و دیگران بسیار فزون تر بوده و نیز اهداف مهم تری را نیز دنبال می کردند، مهاجرت اخیر به مهاجرت کبری اشتهار یافت. تعداد علما، مجتهدان و طلاب مهاجر از چند تن فراتر می رفت.
در میان علما و مجتهدان نامداری که راه مهاجرت برگزیده بودند، نام شیخ فضل الله نوری هم به چشم می خورد. گفته می شد سید محمد طباطبایی در هنگام خروج از تهران از کاردار وقت سفارت انگلیس در تهران، گراند داف، خواسته بود در غیبت علما و دیگر مهاجرین در تهران با سایر مخالفان حکومت همراهی نشان دهد.
در این میان «عین الدوله از حرکت حاج شیخ فضل الله بی اندازه ضعیف شد» (52)، اما کماکان به شرارت ها و اقدامات خلاف قاعده خود ادامه می داد. در حالی که علما در راه مهاجرت به سوی قم بودند افرادی از تاجر و سایر ساکنان تهران در سفارت انگلیس در تهران متحصن شدند و شمار این افراد به سرعت افزایش یافت. این موضوع سخت عین الدوله را متوحش ساخته، به سرعت شایع شد که وی قصد دارد به زودی عدالتخانه تشکیل دهد و نظم نامه ای آن هم در روزنامه ایران درج شد.
هر چند متن مفصل نظام نامه از انتظام خوبی هم برخوردار بود، اما در آن گیر و دار دیگر کسی را اعتنای آن نبود. و در حالی که عین الدوله به انحاء گوناگون می کوشید از دامنه گسترش بحران کاسته و شخص شاه را از مجموعه رخدادها بی خبر نگه دارد، با این حال این بار کنترل اوضاع به جد از دست او خارج شده بود. متحصنین در سفارت هم خواستار عدالتخانه، بازگشت علما و فقهای مهاجر و تضمین امنیت جانی خود شده بودند.
گفته شد شاه سخت از عین الدوله برآشفته است. در همان حال به تدریج متحصنین در سفارت از سوی افرادی از منورالفکران و مرتبطین با علما تهییج شدند تا دامنه خواست های خود را از حکومت به مواردی نظیر عزل عین الدوله محدود نساخته و بلکه خواستار تشکیل مجلس و افتتاح عدالتخانه شوند.
تلگرامی هم علی الظاهر از قول ادوارد هفتم در ابراز همدری با علما و سایر مخالفان حکومت جعل شد که از مظفرالدین شاه می خواست بر ستمکاری به قاطبه ی ملت پایان دهد. در این میان به ویژه خبر مهاجرت علما از تهران موجب اعتراضات و ناآرامی های گسترده ای شد و اعلامیه ها و شب نامه های پرشماری در حمایت از مجتهدان و علمای مهاجر و مخالفت با حاکمیت در بخش های مختلف کشور منتشر می شد.
با تداوم مخالفت ها، مظفر الدین شاه به ناچار در 9 جمادی الثانی 1324 عین الدوله را از صدارت عظمی عزل و میرزا نصرالله خان مشیرالدوله را به جای او نشاند. به دنبال آن مشیرالدوله و شاه با یادآوری تغییرات صورت گرفته خواستار معاودت علمای مهاجر از قم به مقصد تهران شدند. (50)
اما علمای مهاجر این بار بازگشت خود را به تشکیل مجلسی با ویژگی های زیر مشروط ساختند:
... در عالم دولت خواهی و ملت دوستی و اسلام دوستی در این ورقه به عرض سده سنیه ملوکانه رسانیده، حسب التکلیف و الوظیفه قبول و اجراء مستدعیات بی غرضانه خود را از حضور اقدس همایونی استدعا نماییم. استدعای دولت خواهانه جماعت دعاگویان و قاطبه علماء اعلام و رعایای پادشاه اسلام این است، که امر و اجازه سنیه ملوکانه صادر شود به تشکیل و تأسیس مجلس که اعضای آن مرکب باشد از جمعی از وزراء و امناء بزرگ دولت که در امور مملکت با ربط و از اغراض نفسانی بری باشند و جمعی از تجار محترم که در صناعت و تجارت با اطلاع و از مصالح امور دولت و ملت مستحضر و برای مشاورت صالح باشند و چند نفر از منتخبین از علماء عاملین که بی غرض و با بصیرت باشند و جمعی از عقلاء و فضلاء و اشراف و اهل بصیرت و اطلاع و این مجلس عدالت مظفریه که مرکب از امناء پادشاه است، در تحت نظر و ریاست و فرمان فرمانی شخص شخیص پادشاه اسلام که پدر رئوف و خیرخواه است، حاکم و ناظر بر تمام ادارات دولتی و مراتب انتظام و اصلاح امور مملکتی، از تعیین حدود و وظایف و تشخیص دستور و تکالیف تمام دوائر مملکت و اصلاح نواقص امور داخله و خارجه و مالیه و بلدیه و تعیین حدود و احکام اولیاء امور و ترتیب سایر شعب امور ملکیه و مهام خلیقه و منع ارتکاب منهیات و منکرات الهیه و امر به معروف و واجبات شرعیه و ترتیب مقاولات و مقابلات و معاملات داخله با خارجه به میزان احکام شرعیه و تحریر فصول و ابواب و ترتیب کتابچه و اوراق آنها و به وسیله نظارت و اهتمام و مراقبت این مجلس مظفریه به تمام حدود و حقوق و تکالیف عموم طبقات رعیت معین و محفوظ احقاق حقوق ملهوفین و مجازات ظالمین و اصلاح امور مسلمین بر طبق قانون مقدس و احکام متقن شرع مطاع که قانون رسمی و سلطنتی مملکت است، معلوم و مجری شود. تمام افراد رعیت دانسته و می دانند که مکنونات و ارادت صمیمیه و مقاصد و نیات مقدسه و توجهات خاطر معدلت مظاهر ملوکانه، سال های دراز است معطوف بر ترتیب این امر مشروع اسلامی بوده چنانچه فرمایشات و اوامر ملوکانه و نطق های خسروانه در موقع رسمیه و غیررسمیه شاهد این مدعاست. حالا هم دعاگویان به متابعت و موافقت نیت مقسه ملوکانه تشکیل این مجلس را عاجلاً در روز معین استدعا می کنیم که انشاءالله تعالی به حسن نیت پادشاه اسلام پناه، این مجلس که مظهر عدالت شاهانه است، به نظارت بر امور مملمت و اعمال مساوات بین طبقات رعیت در اجراء احکام مقدس اسلام اصلاح نواقص حالیه رفع اختلافات جاریه را نموده باعث مزید قوت و شوکت دولت و ملت و آبادی و اصلاح و حفظ حدود و ثغور مملکت و استحکام و دوام سلطنت اسلامیه گردد و امیدواریم که محض مزید امیدواری عامه رعایا تشکرات خالصانه دولت خواهی خود را پس از زیارت فرمان مبارک به حکم رسمی دولتی و تشکیل مجلس و مجمع مظفری و تعیین اعضاء و تحریر کتابچه و نظامنامه داخله آن شروع و به ترتیب این مشروع مقدس، در تحت قبه ی مطهره ی حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها به عرض حضور شاهنشاهی رسانیده و به عموم رعایای پادشاه اطلاع نماییم و بر حسب استظهارات رأفت آمیز پادشاهی، معاودت به دارالخلافه نموده تمام هم و اوقات و جد و جهد خود را صرف تدارک و جبران تعطیلات و توفیقات وارده که در این مدت از روی اضطرار و ناچاری از رعایای مطیع پادشاه ناشی و صادر شده نموده، با کمال امیدواری و اطمینان به معاضدت و معاونت عموم ملت و رعیت از این توجهات خاصه پادشاهی به تقویت دولت و ملت و دعاگویی ذات اقدس اسلام اشتغال ورزیم. (51)
در این فاصله تلگرام های بسیاری از علما و مجتهدان شهرهای مختلف ایران و نیز تلگرام هایی از سوی مراجع عراق (مازندرانی، آخوند خراسانی و میرزا حسین تهرانی) حاکی از اعلام حمایت و پشتیبانی آنان خطاب به علمای مهاجر در قم ارسال شد.
شواهد و قرائن موجود هم نشان می داد که مظفرالدین شاه و صدراعظم جدید او مشیرالدوله، که دل در گرو حمایت متحصنین در سفارت و احیاناً علمای مهاجر داشت، درصدد برآمده اند خواسته ی مهاجرین مبنی بر تشکیل مجلس و افتتاح عدالتخانه را مجرا دارند.
بدین ترتیب بود که مقاومت و ایستادگی عالمان و فقیهان تهران و سایر شهرهای کشور در برابر حاکمیت نهایتاً مظفرالدین شاه را در روز 14 جمادی الثانی 1324 به صدور فرمان تشکیل مجلس ناگزیر ساخت و چون در این فرمان پیرامون ماهیت مجلس وعده داده شده ابهاماتی وجود داشت، مجدداً و در روز 16 جمادی الثانی تکمله ای به شرح زیر به فرمان سابق افزود:
جناب اشرف صدراعظم. در تکمیل دستخط سابق خودمان به تاریخ چهاردهم جمادی الاخر 1324 - امروز اجازه صریحه در تأسیس مجلس منتخبین فرموده بودیم. مجدداً برای این که عموم اهالی و افراد ملت از توجهات کامله ی همایونی ما واقف باشند، امر و مقرر می داریم که مجلس مزبور را به شرح دستخط سابق صحیحاً دایر نموده، بعد از انتخاب اعضاء مجلس، فصول و شرایط نظامنامه مجلس شورای اسلامی را موافق تصویب و امضاء منتخبین، به طوری که موجب اصلاح عموم مملکت و اجرای قوانین شرع مقدس مرتب نمایند که به شرف عرض و امضای همایونی ما موشح و مطابق نظامنامه مزبور این مقصود مقدس صورت و انجام پذیرد. (52)
در متن نهایی فرمان موسوم به مشروطیت که در 18 جمادی الثانی 1324، ولی با همان تاریخ 14 جمادی الثانی تنظیم شد، به جای عبارت «مجلس شورای اسلامی» واژه «مجلس شورای ملی» قید شده بود. (53)
با صدور فرمان مشروطیت توسط مظفرالدین شاه که با موافقت علما و سایر مهاجرین به حرم حضرت معصومه (س) در قم و نیز متحصنین در سفارت انگلستان در تهران همراه بود، در واقع نهضت ضداستبدادی، عدالت خواهانه و ضداستعماری مردم کشور که اساساً توسط علما و فقیهان شیعه هدایت و رهبری می شد، پیروز شده بود. با بازگشت علما از مهاجرت قم عصر جدیدی در تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی جامعه مسلمان ایرانی در حال شکل گیری بود.

پی نوشت ها :

1. محمد ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، بخش اول، (جلد اول و دوم و سوم در یک مجلد)، به کوشش علی اکبر سعیدی سیرجانی، چ اول، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1346، صص 8-6.
2. همان، صص 434-400.
3. محمد ناظم الاسلام کرمانی، پیشین، صص 19-14.
4. همان، صص 25-24.
5. برای کسب اطلاعات بیشتر در این باره بنگرید به: هاشم محیط طباطبایی، مقدمات مشروطیت، چاپ اول، تهران، فردوسی، 1363، صص 80-40 و مظفر شاهدی، تاریخ بانک استقراضی روس در ایران: نگاهی گذرا به روند همکاری های بانکی ایران و روس، چ اول، تهران، مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجه، 1381، صص 421-328.
6. مظفر شاهدی، پیشین، صص 432-426. و احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، چ سوم، تهران، امیرکبیر، 1330، صص 31-24. و محمد ناظم الاسلام کرمانی، پیشین، صص 29-27.
7. محمد ناظم الاسلام کرمانی، پیشین، صص 28-27.
8. همان، صص 32-29.
9. برای کسب اطلاعات بیشتر در این باره بنگرید به: موسی نجفی، حکم نافذ آقانجفی: عرفان، مرجعیت و سیاست و فتاوایی از تحریم سیاست غرب در ایران، بی جا، بی نا، 1371، صص 80-74 و صص 212-105. و موسی نجفی، اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانی، ویرایش دوم، چ دوم، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1384، صص 125-45.
10. محمدباقر وثوقی، آیت الله سید عبدالحسین لاری و جنبش مشروطه خواهی، چ اول، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383، صص 155-35.
11. برای کسب اطلاعات بیشتر در این باره بنگرید به: جهانگیر قائم مقامی، نهضت آزادی خواهی مردم فارس در نهضت مشروطیت ایران (1324-1323 ق)، چ اول، تهران، مرکز ایرانی تحقیقات تاریخی، 1359، صص 460-21.
12. رسول جعفریان، درک شهری از مشروطه: مقایسه حوزه مشروطه خواهی اصفهان و تبریز، چ اول، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1385، ص 22.
13. همان، ص 23 (به نقل از: احمد کسروی، تاریخ هجده ساله آذربایجان، تهران، امیر کبیر، 1357، [ضمیمه مجله پیمان، س 1313 ش]، ص 106).
14. مهدی نورمحمدی، قزوین در انقلاب مشروطیت (مشتمل بر اسناد و عکس های منتشر نشده)، چ اول، قزوین، حدیث امروز، 1382، صص 24-23.
15. اسدالله معطوفی، انقلاب مشروطه در استرآباد (گرگان)، [2 جلد]، ج اول، چ اول، تهران، حروفیه، 1384، ص 428. و علی ابوالحسنی (منذر)، سلطنت علم و دولت فقر، ج 1، چ اول، تهران، دفتر انتشارات اسلامی، 1374، صص 295-293.
16. عبدالفتاح فومنی، تاریخ گیلان، با مقدمه و تصحیح عطاءالله تدین، چ اول، تهران، فروغی، 1352، صص 230-229. و ه‍. ل. رابینو، مشروطه گیلان، به کوشش محمد روشن، چ اول، رشت، طاعتی، 1368، صص 7-1.
17. حسن نراقی، کاشان در جنبش مشروطه خواهی ایران، چ دوم، تهران، ایران، 1364، صص 92-87.
18. محمد ناظم الاسلام کرمانی، پیشین، صص 46-44.
19. عبدالحسین سپهر، یادداشت های ملک المورخین: 1324-1320 ق، بخش دوم، به کوشش عبدالحسین نوایی، چ اول، تهران، زرین، 1368، صص 116-115.
20. همان، ص 123.
21. همان، صص 127-126 و صص 132-131.
22. همان، صص 142-140.
23. همان، ص 162 و احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، صص 52-51.
24. عبدالحسین سپهر، پیشین، بخش دوم، صص 209-208.
25. محمد مهدی شریف کاشانی، واقعات اتفاقیه در روزگار، ج 1، به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه، چ اول، تهران، نشر تاریخ ایران، 1362، صص 29-14.
26. محمد ناظم الاسلام کرمانی، پیشین، صص 83-82.
27. همان، ص 84.
28. همان، صص 88-84.
29. عبدالحسین سپهر، پیشین، بخش دوم، صص 271-270.
30. ادوارد براون، انقلاب ایران، ترجمه و حواشی: احمد پژوه (مبشر همایون)، چ دوم (با تجدید نظر کامل)، تهران، کانون معرفت، مهر 1338، ص 114.
31. محمد ناظم الاسلام کرمانی، پیشین، ص 91.
32. عبدالحسین سپهر، پیشین، بخش دوم، صص 279-274 و محمد ناظم الاسلام کرمانی، پیشین، صص 101-91 و محمد مهدی شریف کاشانی، پیشین، ج 1، صص 33-28.
33. مقصود میرزاعلی اصغرخان امین السلطان صدراعظم وقت است که نهایتاً هم تحت فشار علما از مقام خود عزل شد.
34. سیاست نامه خراسانی: قطعات سیاسی در آثار آخوند ملامحمد کاظم خراسانی صاحب کفایه (1329-1255 هجری قمری)، به کوشش محسن کدیور، چ اول، تهران، کویر، 1385، صص 160-157.
35. همان، صص 163-160.
36. محمد ناظم الاسلام کرمانی، پیشین، صص 118-107.
37. عبدالحسین سپهر، پیشین، بخش دوم، صص 289-282.
38. محمد مهدی شریف کاشانی، پیشین، ج 1، صص 37-34.
39. همان، ج 1، صص 45-38.
40. همان، صص 51-46 و عبدالحسین سپهر، پیشین، صص 295-292.
41. عبدالحسین سپهر، پیشین، صص 301-300.
42. محمد مهدی شریف کاشانی، پیشین، ج 1، صص 60-51.
43. احمد کسروی، پیشین، صص 81-72.
44. محمد ناظم الاسلام کرمانی، پیشین، صص 150-130.
45. احمد کسروی، پیشین، صص 82-81 و یادداشت های منتشر نشده ی سید محمد طباطبایی از انقلاب مشروطیت ایران، به کوشش حسن طباطبایی، چ اول، تهران، نشر آبی، 1382، صص 27-25.
46. احمد کسروی، پیشین، صص 84-82. و محمد ناظم الاسلام کرمانی، پیشین، صص 163-151.
47. احمد کسروی، پیشین، صص 86-85 و حسن طباطبایی، پیشین صص 213-187.
48. محمد ناظم الاسلام کرمانی، پیشین، صص 177-168 و صص 213-187.
49. همان، صص 306-252 و محمد مهدی شریف کاشانی، پیشین، ج 1، ص 60.
50. احمد کسروی، پیشین، صص 117-95.
51. محمد ناظم الاسلام کرمانی، پیشین، صص 308-307.
52. همان، ص 318.
53. همان، ص 324.

منبع: فصلنامه مطالعات تاریخی، شماره ی 32